متن آهنگ
تو را آنگونه میخواهم که زندانه زلیخا را
کمک کن آه تو جانا بگیرد دامن ما را
ندارم هیچ امیدی به این دنیای تبعیدی
که من از بد بیابانی گرفتم راه دریا را دریا را
چنان از دیدنت دورم که باور کرده ام
کور ام تو کاری کن بدونه تو نبینم صبح فردا را
برف آمد پشته ردم در خیابان
گم شدم
برف آمد برف آمد یک زمستان
گم شدم
برف آمد پشته ردم در خیابان
گم شدم